عبور
·
1403/08/15 13:44
· خواندن 1 دقیقه
زیرِ آسمانِ زیبایِ شیراز
در کوچهیِ اصفهانیهیِ رشت
در غروبِ دلانگیزِ کردستان
در زیرِ شالیزارهایِ مازندران
در حوالیِ خیابانِ ولیعصر
در سواحلِ گرمِ هرمزگان
مرا میبینی اگر هم نباشم.
در هر قدم رویِ چمنزارهایِ پارک لاله
در خانهیِ پدریِ اصفهان
در زیرِ غبارِ سربیِ تهران
در آبهایِ پرتلاطمِ خلیج فارس
من را میبینی، من را میبینی که، من نیستم!
من نبودم که باشم
من آمدم که گذر کنم
از زندگیِ پر ماجرایِ تو
از حرفهایِ به ناچار گفتهی تو
از غمها و دردهای تو
من؟
من عبور نکردم
هنوز تو را میبینم، میشنوم، لمس میکنم.
من هنوز سخت عبور میکنم.
اما تو؟
تو آنقدر آسان گرفتی من را
که عبورت، مانند رهگذرانِ پیادهروهایِ این شهرست.
-آترین-