ناگفته‌هایِ نَشِنیدنیِ من

ناگفته‌هایِ نَشِنیدنیِ من

نمیدونم چطور بگم شاید شما به ضیافت من دعوت شدید تا من شنیده بشم.

فرصت

فرصت

Atrin Atrin Atrin · 1403/08/15 13:54 ·

دلم‌ سخت، دلتنگ نوشتن است اما نه آغازی دارم نه پایانی!
گاهی دلم‌ میخواهد‌ کسی باز‌ هم بود که دلتنگ نوشته‌هایم باشد و بگوید " چیزی نوشتی که من بخوانم؟" 
حتی فکرش هم دلنشین است..!
در من دخترکِ زیبایی وجود دارد که روزهایِ سختی میگذراند که کمی بی‌حوصلگی نیز مهمان روزهایش شده؛ گاهی دوست دارم او را بغل بگیرم و شاید رویِ شانه‌هایِ یکدیگر گریه کنیم.
وجودش این روزها بیشتر حس میشود، و من دیر او را از کهکشانِ کم ستاره‌ی وجودم پیدا کردم اما هنوز دیر نیست هنوز لبخندهایم به بزرگی‌ِ قامتِ آرزوهایم هست، پس دیر نیست.
هنوز این دخترک فرصتی برای زندگیِ دوباره میخواهد، اما آیا شما دیده‌اید که چه کسی زندگیِ دوباره می‌فروشد؟

عبور

عبور

Atrin Atrin Atrin · 1403/08/15 13:44 ·

زیرِ آسمانِ زیبایِ شیراز
در کوچه‌یِ اصفهانیه‌یِ رشت
در غروبِ دل‌انگیزِ کردستان 
در زیرِ شالیزارهایِ مازندران
در حوالیِ خیابانِ ولیعصر
در سواحلِ گرمِ هرمزگان
مرا میبینی اگر هم نباشم.
در هر قدم رویِ چمنزارهایِ پارک لاله
در خانه‌یِ پدریِ اصفهان 
در زیرِ غبارِ سربیِ تهران 
در آب‌هایِ پرتلاطمِ خلیج فارس
من را میبینی، من را میبینی که، من نیستم!
من نبودم که باشم 
من آمدم که گذر کنم 
از زندگیِ پر ماجرایِ تو 
از حرف‌هایِ به ناچار گفته‌ی تو 
از غم‌ها و دردهای تو 
من؟
من عبور نکردم
هنوز تو را میبینم، میشنوم، لمس می‌کنم.
من هنوز سخت عبور میکنم.
اما تو؟
تو آنقدر آسان گرفتی من را 
که عبورت، مانند رهگذرانِ پیاده‌روهایِ این شهرست.
-آترین-